. اين جهان مزرعه آخرت است(اشعار)
اولش مهد و آخرش تابوت
در ميان جستوجوي خرقه و قوت
اوحدي
***
اگر پادشاه همه كشور است
وگر پاك و شايسته پيغمبر است
سرانجامشان رفت بايد به گور
كه نگريزد از گور، نزديك و دور
فردوسي
***
اگر تخت يابي و گر تاج و گنج
وگر چند پوينده باشي به رنج
سرانجام جاي تو خاك است و خشت
جز از تخم نيكي نبايدْتْ كشت
فردوسي
***
بر دوستان رفته چه افسوس ميخوريم
ما خود مگر قرار اقامت نهادهايم
صائب
***
بسي تير و دي ماه و ارديبهشت
بيايد كه ما خاك باشيم و خشت
سعدي
***
بهرام كه گور ميگرفتي همه عمر
ديدي كه چگونه گور بهرام گرفت
خيام
***
چنين است هرچند مانيم دير
نه پيلِ سرافراز مانَد نه شير
فردوسي
***
رها نيست از مرگ، پرّان عقاب
چو در بيشه شير و چو ماهي در آب
فردوسي
***
دردي است اجل كه نيست درمان او را
بر شاه و وزير هست فرمان او را
شاهي كه به حكم دوش كرمان ميخورد
امروز همي خورند كرمان او را
كمال اسماعيل
***
زندگاني چه كوته و چه دراز
نه در آخر بمرد بايد باز
رودكي
***
زندگي را زوال در پيش است
زنده بيزوال يزدان است
اديب صابر
***
زخاكيم و هم خاك را زادهايم
به بيچارگي تن بدو دادهايم
فردوسي
***
سوي مرگ است خلق را آهنگ
دم زدن گام و روز و شب فرسنگ
سنايي
***
چون مرگ تو را نيز بخواهد فرسود
بر مرگ كسي چه شادمان بايد بود
قابوسنامه
***
مرا به مرگ عدو جاي شادماني نيست
كه زندگاني ما نيز جاوداني نيست
سعدي
***
مينماند در جهان يك تار مو
كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلا وَجْهَهُ1
مولوي
***
هر حياتي را مماتي در پي است
هر وصالي را فراقي در عقب
سعدي
***
همه مرگ راييم پير و جوان
كه مرگ است چون شير و ما آهوان
فردوسي
***
هر كه آمد به جهان اهل فنا خواهد بود
آنكه پاينده و باقي است خدا خواهد بود
سعدي
***
هر كه آمد عمارتي نو ساخت
رفت و منزل به ديگري پرداخت
سعدي
***
شخصي همه شب بر سر بيمار گريست
چون روز شد او بمرد و بيمار بزيست
سعدي
***
دهد مرده پند و جهان بشنود
ولي زندهاي كو كه آن بشنود
اميرخسرو
***
مجلس وعظ رفتنت هوس است
مرگ همسايه واعظ تو بس است
سنايي
***
آخرالامر گل كوزهگران خواهي شد
حاليا فكر سبو كن كه پر از باده كني
حافظ
***
برگ عيشي به گور خويش فرست
كس نيارد ز پس، ز پيش فرست
سعدي
***
بيرون ز اجل چو نيست كاري
تا نيست اجل بكوش باري
اميرخسرو
***
اين جهان مزرعه آخرت است
هر چه خواهد دلت اي دوست بكار
ابن يمين
***
عمر برف است و آفتاب تموز2
اندكي مانده خواجه غرّه هنوز
سعدي
***
اگر مرگ را بر خود آسان كني
خود مرگ را هم هراسان كني
فردوسي
***
تو تا زندهاي سوي نيكي گراي
مگر كاميابي به ديگر سراي
فردوسي
***
روزگار و چرخ انجم سر به سر بازيستي3
گر نه اين روز دراز دهر را فرداستي
ناصر خسرو
***
بهشت كافر و زندان مؤمن
جهان است اي به دنيا گشته مفتون
ناصر خسرو
***
هر چه زين جا بري نگهدارند
در قيامت همانتْ پيش آرند
سنايي
***
درون سينه مجروح بينوا مخراش
بدان كه روز جزا هست و با تو پردازد
اگر بِحل4 نكند سائل ستمديده
جزا دهنده تو را در جهنم اندازد
خواجه عبدالله انصاري
***
مذهب زندهدلان، خواب پريشاني نيست
از همين خاك جهان دگري ساختن است
اقبال لاهوري
***
بيا اي كه عمرت به هفتاد رفت
مگر خفته بودي كه بر باد رفت
همه برگ بودن همي ساختي
به تدبير رفتن نپرداختي
قيامت كه بازار مينو نهند
منازل به اعمال نيكو دهند
چو ما را به غفلت بشد روزگار
تو باري، دمي چند فرصت شمار
حافظ
***
هر كه را خوابگه آخر مشتي خاك است
گو چه حاجت كه به افلاك كشي ايوان را
***
عاقبت منزل ما وادي خاموشان است
حاليا غلغله در گنبد افلاك انداز
***
اين جان عاريت كه به حافظ سپرده دوست
روزي رخش ببينم و تسيلم وي كنم
***
خرم آن روز كزين منزل ويران بروم
راحت جان طلبم و ز پي جانان بروم
***
حجاب چهره جان ميشود غبار تنم
خوشا دمي كه از آن چهره پرده برفكنم
بمير از خويش تا باقي بماني
نظر در منظر ساقي بماني
بمير از خويش اگر تو مرد راهي
كه اندر مرگ يابي هر چه خواهي
بمير از خويش تا يابي بقايت
كه در مردن بيابي كل غايت
بمير از خويش و نقش از عشق بردار
طمع از ديد نقش خويش بردار
بمير از خويش تا زنده بماني
يقين يابي بقاي جاوداني
بمير اي شيخ پيش از مردن خويش
حجاب صورتت بردار از پيش
بمير از خويش و بنگر جان جانت
كه جان ِجان كُند كلي عنايت
بمير از خويش شيخ و ذات شو تو
عيان جمله ذرات شو تو
بمير از خويش شيخا حق ببين هان
حيات اينجاست در عين اليقين هان!5
عارف نيشابوري
***
اين بهار نو ز بعد برگريز
هست برهان بر وجود رستخيز
در بهاران سرّها پيدا شود
هر چه خورده است اين زمين رسوا شود
مولوي
***
حيلت آن كن تا كه پيش از مرگ بشناسي مگر
تو ز اصحاب اليميني يا ز اصحاب الشمال
گر سزاي دوزخي، برخويشتن چندين مناز
ور سزاي جنتي بر خويشتن چندين مبال
امير معزي
***
ايهّاالناس! اين جهان را نيم جو مقدار نيست
جز متاع درد و محنت اندر اين بازار نيست
شد مقصر آدم و حق در جهانش جاي داد
پس جهان زندان و در زندان به جز آزار نيست
گر بيابم صد زبان و ز هر زبان در هر نفس
صد هزارش شكوه گويم جاي هيچ انكار نيست
گفتمت اين دهر، خصم دوستان خود بُوَد
دوستي با خصم، كار مردم هشيار نيست
اين عجوزِ بيوفا را چاره نَبْوَد جز طلاق
ورنه كس ايمن ز كيد و مكر اين مكار نيست
يك دم از خواب گران بيدار شو، تا كي تو را
طعنهزن باشند بيداران كه اين بيدار نيست
هيچ در هيچ است اسباب جهان اندر جهان
اين سخن پوشيده بر چشم اولوالابصار نيست
صاحبآثاران دنيا را چه پيش آمد كه حال
هيچ يكشان را بهجا آثاري از آثار نيست
حالنا جبريل جان را بال استغفار ده
چون كه عزراييل آمد جاي استغفار نيست
اندكي در فكر استغناي يومالفقر باش
چند ميگويي چرا اموال من بسيار نيست
رو قناعت كن صغيرا تا كه كار آسان شود
گو تو آسانگير باشي كارها دشوار نيست6
و آنان كه به كام دل جهان داشتهاند
ناكام، جهان به جاي بگذاشتهاند
تو پنداري كه جاودان خواهي ماند
پيش از تو هم آنان چو تو پنداشتهاند7
خيام
***
آنچه ميدانيش دنيا، خورد و خوابي بيش نيست
و آنچه ميخوانيش گردون، پيچ و تابي بيش نيست
هيچ كس كام مراد از بحر امكان تر نكرد
راستي چون بنگري عالم، سرابي بيش نيست
مكنت و ثروت عيال و مال و ايوان و سرا
روي هم چون جمع سازي اضطرابي بيش نيست
هست هستي بحر ژرفي موجخيز و بيكران
و اندران دريا، وجود ما حبابي بيش نيست
عمر نوح و گنج قارون ملك اسكندر تو را
گر ميسّر شد به وقت مرگ خوابي بيش نيست
اهل دنيا عمر خود را صرف دنيا ميكنند
گر حيات اين است، خود سوءالعذابي بيش نيست
از حلال و از حرام مال، مالاندوز را
عايد واصل حسابي يا عقابي بيش نيست8
***
اي تو در پيكاره خود را باخته
ديگران را تو ز خود نشناخته
تو به هر صورت كه آيي بيستي
كه منم اين، والله آن تو نيستي
در زمين ديگران خانه مكن
كار خود كن كار بيگانه مكن
كيست بيگانه؟ تن خاكي تو
كز براي اوست غمناكي تو
تا تو تن را تلخ و شيرين ميدهي
گوهر جان را نيابي فربهي
گر ميان مُشك، تن را جا شود
وقت مردن گند آن پيدا شود
مشك را بر تن مزن بر دل بمال
مشك چه بود؟ نام پاك ذوالجلال9
1. جز ذات حق همه چيز نابودشونده است. (قصص: 88). 2. تموز: تابستان. 3. بازيستي: بازي است. 4. بِحل: حلال. 5. حسين انصاريان، ديار عاشقان، انتشارات پيام آزادي، 1373، چ 2، ص 78. 6. عبدالحسين جلالي، ماهيت دنيا، تهران، اميركبير، 1382، ص 122. 7. همان، ص 125. 8. همان، ص 133. 9. حكايات برگزيده، صص 296 و 297.