هرنین بیر فیکری وار
بیری دردین دئییر آغلار
بیری ده دردین دئیمز آغلار

هرنین بیر فیکری وار
بیری دردین دئییر آغلار
بیری ده دردین دئیمز آغلار


───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
ما برای پرسیدن نامِ گلی ناشناس؛ چه سفرها کرده ایم!●♪♫
چه سفرها کرده ایم…●♪♫
ما برای بوسیدنِ خاکِ سرِ قله ها؛ چه خطرها کرده ایم!●♪♫
چه خطرها کرده ایم…●♪♫
ما برای آن که ایران؛ خانه ی خوبان شود…●♪♫
رنجِ دوران برده ایم… رنجِ دوران برده ایم…●♪♫
ما برای آن که ایران؛ گوهری تابان شود…●♪♫
خونِ دل ها؛ خورده ایم… خونِ دل ها؛ خورده ایم…●♪♫
ما برای بوییدنِ بوی گلِ نسترن؛ چه سفرها کرده ایم!●♪♫
چه سفرها کرده ایم…●♪♫
ما برای نوشیدنِ شورابه های کویر؛ چه خطرها کرده ایم!●♪♫
چه خطرها کرده ایم…●♪♫
ما برای خواندنِ این قصه عشق به خاک؛ رنجِ دوران برده ایم…●♪♫
رنجِ دوران برده ایم…●♪♫
ما برای جاودانه ماندنِ این عشقِ پاک؛ خونِ دل ها؛ خورده ایم…●♪♫
خونِ دل ها؛ خورده ایم…●♪♫
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
وحشت واقعی جنگ
✍حسین ثنایی نژاد
⚛ @jomhuriyat
♈️جلو مغازهای بودم برای خرید که صدای شلیک پدافندهای ضدهوایی از چند خیابان آن طرفتر فضا را پر کرد. به دنبال آن صدای مهیبی برخاست و دود غلیظی آسمان را سیاه کرد. زنی مستآصل دست دختر کوچکش را گرفته نمیدانست چکار کند. صورتش مثل گچ سفید شده و لبهایش میلرزیدند. دخترش بدتر از او بود، تمام تنش میلرزید و به مادرش چسبیده بود.
♈️از بیپناهی به مغازهای پناه آورد که من قصد خرید از آن را داشتم. نمیدانست چه میکند! پیوسته میگفت: «زدند! اونجا رو زدند! الآن میزنند»
♈️اینها را بریده بریده میگفت جوری که انگار نفسش بند آمده باشد. من از هرکسی به او نزدیکتر بودم. سعی کردم آرامَش کنم.
با صدای آهستهای که آرامِش را القا کند، مدام به او میگفتم: «نگران نباشید! طوری نمیشه! فاصله تا اینجا زیاده! اصلا نگران نباشید! اینجا امنه!»
♈️او اما گویی هیچکدام از حرفهای مرا نمیشنید. مدام برمیگشت و به آسمان نگاه میکرد و به دود سیاهی که همچنان در دل آسمان قد میکشید و بالا میرفت و همچنان در هراس میلرزید. دخترک هم خودش ترسیده بود و هم استیصال و ترس مادرش او را بیشتر میترساند. او گریه نمیکرد ولی رنگ بر رخسارهاش نبود و تمام تنش میلرزید.
♈️آن سوتر مردم گروه گروه ایستاده بودند و به آسمان نگاه میکردند. بعضی هم دوربینهایشان را به طرف دود سیاه گرفته و عکس و فیلم میگرفتند. آرام آرام گذر لحظهها ترس آن مادر و دختر را کمی التیام بخشید. دود سیاه هم در آسمان و گروههای مردم در زمین پراکنده شدند و فضا آرام شد.
♈️من تا امروز تاثیر جنگ را بر مردم عادی اینقدر از نزدیک ندیده بودم. اقرار میکنم احتمالا به دلیل سابقهٔ طولانی حضورم در جبهههای جنگ در جوانی، در همان صحنهای که آن مادر و دختر از ترس نزدیک بود جان بدهند، من ذرهای ترس در خود احساس نمیکردم. اگرچه از دیدن وحشت در چهرههای آن دو دلم ریش میشد.
♈️به همین دلیل گمان میکنم جنگسالاران نیز ترس جنگ را احساس نمیکنند و اگر میدانستند و احساس میکردند وحشت جانکاهی را که بر جان مردم عادی میریزند با هر گلوله و موشکی که شلیک میکنند، شاید هرگز جنگی در نمیگرفت!
فکر میکردم پس از گذاشت این ساله ای عمر خیلی چیزها را میفهمم .
اما تازه دیروز پی به جهل خویش بردم .
روز گذشته برای خرید از یک سوپر مارکت عرض خیابان را طی کرده وارد پیاده رو شدم پسر بچه ی حدودا ۶ تا ۷ ساله ای بسته ی آدامس را برای فروش به طرفم گرفت پول نقد همراه نداشتم و نخریدم
وارد سوپر مارکت شدم پسرک رنگ پریده کمی کنار پیاده رو راه رفت و با هر عابری برای فروش آدامسها صحبت کرد کسی چیزی نخرید رفت و روی لبه ی باغچه ی مقابل سوپر نشست
من که از داخل سوپر نظاره گر بودم با خودم گفتم یک کیک و ابمیوه برایش بخرم در لحظه تصمیم دیگری گرفتم
پسرک را به داخل فروشگاه آوردم و گفتم هر چه دوست داری بردار به حساب من
گقت هر چی میخوام؟!
گفتم بله
رفت داخل ردیفها و چند دقیقه بعد برگشت
فکر میکنید چه برداشته بود؟؟!!
یک رب کوچک ، یک روغن کوچک ، نخود و لوبیا و سویا از هر کدام یک بسته !
پنجه ی بغض آنچنان گلویم را فشرده بود که نتوانستم حرفی بزنم فقط رب و روغن را از دستش گرفتم و بزرگترش را برداشتم
همیشه فکر میکردم فقر را می شناسم و کودکی را!
در نظر من رویاهای کودکانه همیشه قدرت داشتند و می اندیشیدم کودک همیشه کودک است ! و رویاها و خواسته هایش از هر چیزی قوی تر!
دیروز فهمیدم که لفظ کودکان کار چقدر نامناسب است
فقر خیلی زودتر از آنکه این فرشته های معصوم وارد دنیای کار شوند کودکی شان را بلعیده است !
من گفته بودم هر چه دوست داری! و او مثل یک مرد نان آور فقط به مایحتاج اندیشیده بود!
حتی لبهای کوچک خشک رنگ پریده اش را به یک آب میوه میهمان نکرد !
گفتم بیشتر بردارم میتوانی ببری؟
پاسخش این بود:
من خیلی قوی هستم
راست می گفت خیلی قوی بود
شاید هم فقر خیلی قوی بود !
خیلی خیلی قوی تر از رویاها و خواسته های کودکانه
من یک معلم این سرزمینم
آنچه از رنج و درد و غصه بود در این سالها از دانش اموزانم دیده و شنیده بودم!
ولی در ذهن من رویای کودکی همیشه قوی و زنده بود که " در این قحط سال دمشقی " مرد و پژمرد!
میخواهم به جای تهنیت نفرین بفرستم!
نفرین و نفرین بر دستهای بزرگ و مغزهای تهی که این حجم از فقر و فلاکت و بدبختی را بر قلب بزرگ فرزندان کوچک سرزمینم " سرزمین شعر و عشق و آفتاب " تحمیل کرده اند...
https://t.me/arseazo9PARS_RAYN
👌قدیمی ها میگفتند:
لباس مرد، تمیز بودن زن را نشان میدهد.
لباس زن، غیرت مرد را نشان می دهد.
لباس دختر، اخلاق مادر را نشان میدهد و لباس پسر، تربیت مادر را نشان میدهد.
رحمت خداوند بر پدر و مادرمان که در تربیت ما نقش داشتەاند.
آنها خواندن و نوشتن بلد نبودند،
اما در دانش گفتار، تسلّط داشتند.
آنها ادب را نمیخواندند،
اما ادب را به ما یاد دادند.
آنها قوانین طبیعت و علوم زیستی را
مطالعه نکردەاند، اما هنر زندگی را به ما آموختند.
آنها یک کتاب دربارۀ روابط مطالعه نکردەاند، اما رفتار و احترام را به ما آموختند.
آنها در دین تحصیل نکردند،
اما معنای ایمان را به ما آموختند.
آنها کتاب برنامەریزی را نخواندەاند،
اما دور اندیشی را به ما آموختند.
آنها به ما یاد دادند كه به دیگران،
چگونه احترام بگذاریم
تا حالا شده که در زندگی احساس کنید که نیاز دارید به جایی یا کسی پناه ببرید تا در پناه او از خطرات و آسیب ها در امان باشید؟
دلایلی که انسان در زندگی به داشتن پناهگاه نیاز دارد بنا بر مواقع و موضوعات مختلف، متفاوت است ... گاهی ترس و غم و اندوه و مکرها و حیله هایی که با دنیا و زندگی دنیایی عجین است آدمی را به داشتن یک پناهگاه قوی ترغیب می کند و گاهی هم داشتن دنیا و زینت های حلال برای یک زندگی خوب، به انسان انگیزه ای می دهد که به پناهگاه های مختلف پناه ببریم.
1- حسبنا الله و نعم الوکیل
در مورد قدرت توکل، امام صادق(علیه السلام) فرمودند: تعجّب میکنم از کسى که میترسد؛ چرا به گفتهى خداوند «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ» پناه نمیبرد؟! (شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 4، ص 392)
کلمه حسب که در آیات متعدد با عبارات مختلف «حسبی الله»، «حسبک الله» و «حسبنا الله» به کار رفته است، به معنای کافی بودن است؛ یعنی خداوند برای حمایت انسان کافی است. مسلمانان واقعى، بدون هیچ ترس و هراسى، با آرامش خاطر و با توکّل به خداوند، در مقابل دشمنان و در مقابل ناملایمات ایستادگی میکنند. (قرائتی، محسن، تفسیر نور، ج 2، ص 201)
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: وقتی بندهای میگوید: ماشاء الله لاحول و لاقوة الا بالله» خداوند به ملائكه میگوید: بنده من تسلیم است، پس او را كمك كنید و او را دریابید و حاجت او را برآورده سازید
بنابر این: «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكیلُ نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصیرُ»؛ یعنی خداوند ما را کفایت می کند، و چه وکیل خوبی، چه سرپرست خوبی و چه یاور خوبی.
می توان هم این گونه معنا کرد: خداوند ما را کفایت می کند، او بهترین وکیل و بهترین سرپرست و بهترین یاور است.
2- دعای یونس علیه السلام
در شگفتم از کسی که از غم در هراس است، چرا بهدعای یونس (علیه السلام) پناه نمی برد، آنجا که خداوند عزّوجل از قول او فرمود: «لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین؛ جز تو خدایی نیست، تو از اینکه مورد اعتراض باشی،منزّهی. به راستی که من از ستمکاران بودم.» (سوره انبیاء، آیه 87): زیرا خداوند، به دنبال این آیه فرموده است: «یونس این گونه به خدا پناه برد، ما او را از غم رهایی دادیم و این گونه، مؤمنین را از غم نجات می دهیم.»
این ذکر دارای اجزایی است که مجموعه ای از ذکرها را در خود جای داده است و هر یک از آنها جداگانه و مستقل دارای اثر و ثوابی مخصوص می باشد و آنها عبارتند از:
1ـ یاد توحید «لا اله الا انت». 2ـ تسبیح خداوند «سبحانک». 3ـ توبه و اقرار به گناه «انی کنت من الظالمین». 4ـ ابراز نیاز، دعا و درخواست کمک و نجات از خداوند.
کسی که این ذکر شریف را به زبان می آورد، مجموع اعمال یاد شده را انجام می دهد.
3- و افوض امری الی الله انّ الله بصیر بالعباد
در تعجبم از شخصی که درباره اش مکر و حیله شده است، چرا به این گفتار خداوند پناه نمی برد که فرمود:«و افوض امری الی الله انّ الله بصیر بالعباد؛ کار خود را به خدا واگذار می کنم،بی شک او نسبت به بندگان بیناست.» (سوره مؤمن، آیه 44)؛ زیرا خداوند درباره گوینده این سخن فرمود:«فوقاه الله سیئات ما مکروا؛خداوند از بدی هایی که درباره اش اندیشیده بودند،او را نگه داشت.»
«تفویض»، واگذار گردن کار ها بخداست و این حالت بالاتر از توکّل است. چون در وکالت، موکّل می تواند بر کار وکیل نظارت کند، ولی در تفویض همه ی کارها را به خدا می سپاریم. (تفسیر نمونه)
البتّه تفویض و سپردن کارها به خدا که شعار مومن آل فرعون در قرآن کریم نیز بود، بعد از بکار بردن تمام تلاش خود در راه نجات موسی از قتل و بیدار کردن و هشدار دادن و تبلیغ کردن بود. این گونه تفویض است که انواع حمایت های الهی را به دنبال دارد.
البته نه اینکه تنها در هنگام مکر و حیله به خداوند پناه آوریم. بلکه همیشه باید خودمان را به خدا بسپاریم و در همه امور متوجه ذات پاک احدیت باشیم تا خودش ما رو به راه راست منحرف کند.
کلمه حسب که در آیات متعدد با عبارات مختلف «حسبی الله»، «حسبک الله» و «حسبنا الله» به کار رفته است، به معنای کافی بودن است؛ یعنی خداوند برای حمایت انسان کافی است. مسلمانان واقعى، بدون هیچ ترس و هراسى، با آرامش خاطر و با توکّل به خداوند، در مقابل دشمنان و در مقابل ناملایمات ایستادگی میکنند
4- ما شاء الله لا قوة الا بالله
و در شگفتم از کسی که دنیا و زینت آن را می خواهد که چرا پناه نمی برد به آیه «ما شاء الله لا قوة الا بالله.» (سوره کهف، آیه 39) ( الخصال، مرحوم صدوق، ص 218)
واژة «حول» در لغت به معنای حركت و جنبش و كلمة «قوّة» به مفهوم استطاعت و توانایی است، بنابراین معنای عبارت فوق چنین است: هیچ حركت و استطاعتی جز به مشیت خداوند بزرگ نیست. (ابن منظور، لسان العرب، ج3، ص403؛ و علی اكبر، دهخدا، لغت نامة، ج6)
در تفسیر مفهوم فوق باید گفت: تمام افعال انسان ها با قدرت الهی بوجود می آید اگرچه به لحاظ اینكه انسان ها در انجام آن برخوردار از اراده و اختیار هستند، به عنوان كارهای بشری بشمار می روند، اما حقیقت این است كه توانایی بشر در انجام كارهای خود، تنها از جانب خدای قادر متعال است.
امام صادق ـ علیه السلام ـ در بیانی فرمود: وقتی بنده ای میگوید: ماشاء الله لاحول و لاقوة الا بالله» خداوند به ملائكه میگوید: بنده من تسلیم است، پس او را كمك كنید و او را دریابید و حاجت او را برآورده سازید. (طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان، مترجم سید محمدباقر موسوی همدانی، ج12، ص30)
از پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ روایت شده است كه وقتی بنده ای گفت: «لاحول ولاقوة الا بالله» همانا سرنوشت خود را به خدا واگذار كرده است بنابراین بر خداوند است كه او را كفایت نماید (و همه نیازهای او را برآورده سازد) (حرعاملی، وسایل الشیعه، ج7، ص218)
منابع:
چهار پناهگاه قرآنی ؛ مجله بشارت آذر و دی 1386، شماره 62
معنای «حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر»؛ سایت وارث به نقل از اسلام کوئیست؛ 23/01/1393
معنای «حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر»؛ سایت گفتگوی دینی؛ 29 دی 1392
تفسیر سوره غافر؛ سایت غدیر
معنی و تفسیر جملة «لاحول و لا قوة الا بالله العلی العظیم»؛ سایت اندیشه قم
👑به دنبال زندگی خوب نباش،
بلکه خوب زندگی کن ...
این دو معنایشان متفاوت است.
خوب زندگی کردن یک شعور متعالی است، اما در آرزوی زندگی خوب حسرت خوردن، یک حماقت محض است، از دست دادن نقدِ زندگی است. آنان که همواره در آرزوی زندگی خوب و کامل بسر میبرند، هرگز در این دنیا به آن دست نخواهند یافت. هیچ کس دست نیافته است. زیرا خصلت ذاتی حیات دنیوی، نقصان و کمبود است.
به قول مولانا ؛
آن یکی خر داشت پالانش نبود
یافت پالان گرگ خر را در ربود
کوزه بودش آب می نامد بدست
آب را چون یافت خود کوزه شکست
کسی خوب زندگی میکند که این دنیا را شناخته و مقهور داشتن ها و نداشتن هایش نمیشود.
در حسرت چیزی نیست و همواره با نقد زندگی اش کار می کند.
چنین کسی هماهنگ ترین انسانها با جریان حیات است ...
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
در روح و جان من میمانی؛ ای وطن
به زیر پافتد آن دلی؛ که بهر تو نلرزد!
شرح این عاشقی…
ننشیند در سخن؛ که بهر عشق والای تو همه جهان نیارزد!
ای ایران ایران! دور از دامان پاکت
دستِ دگران، بد گهران
ای عشق سوزان! ای شیرینترین رویای من
تو بمان؛ در دل و جان…
ای ایران ایران!
گلزارِ سبزت؛ دور از تو راج خزان جور زمان
ای مهرِ رخشان…
ای روشنگر دنیای من به جهان؛ تو بمان
سبزی سر چمن سرخی خون من
سپیدی طلوع سحر؛ به پرچمت نشسته
شرح این عاشقی؛ ننشیند در سخن!
بمان که تا ابد هستیم، به هستی تو بسته
ای ایران ایران! دور از دامان پاکت
دستِ دگران، بد گهران
ای عشق سوزان! ای شیرینترین رویای من
تو بمان؛ در دل و جان…
ای ایران ایران!
گلزارِ سبزت؛ دور از تو راج خزان جور زمان
ای مهرِ رخشان…
ای روشنگر دنیای من به جهان؛ تو بمان
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
#ملا_نصرالدین
ملانصرالدین برای خرید پاپوش نو راهی شهر شد. در راسته ی کفش فروشان انواع مختلفی از کفش ها وجود داشت که او می توانست هر کدام را که می خواهد انتخاب کند. فروشنده حتی چند جفت هم از انبار آورد تا ملا آزادی بیشتری برای تهیه کفش دلخواهش داشته باشد. ملا یکی یکی کفش ها را امتحان کرد، اما هیچ کدام را باب میلش نیافت. هر کدام را که می پوشید ایرادی بر آن وارد می کرد. بیش از ده جفت کفش دور و بر ملا چیده شده بود و فروشنده با صبر و حوصله ی هر چه تمام به کار خود ادامه می داد. ملا دیگر داشت از خریدن کفش ناامید می شد که ناگهان متوجه ی یک جفت کفش زیبا شد!
آنها را پوشید. دید کفش ها درست اندازه ی پایش هستند. چند قدمی در مغازه راه رفت و احساس رضایت کرد. بالاخره تصمیم خود را گرفت. می دانست که باید این کفشها را بخرد
از فروشنده پرسید: قیمت این یک جفت کفش چقدر است؟
فروشنده جواب داد: این کفش ها، قیمتی ندارند!
ملا گفت: چه طور چنین چیزی ممکن است، مرا مسخره می کنی؟
فروشنده گفت: ابدا، این کفش ها واقعا قیمتی ندارند، چون کفش های خودت است که هنگام وارد شدن به مغازه به پا داشتی!
📗مجموع حکایات و داستانهای پندآموز📚
@pando_dastan📙