سهند اولادی ( فرزند دیار سهند) | چهارشنبه ۲۵ اسفند ۱۴۰۰ | 8 PM
عقابی پرید
به گنجشک گفتند، بنويس :
عقابي پريد
عقابي فقط دانه از دست خورشيد چيد
عقابي دلش آسمان، بالش از باد
به خاک و زمين تن نداد
و گنجشک هر روز
همين جمله ها را نوشت
و هي صفحه صفحه
و هي سطر سطر
چه خوش خط و خوانا نوشت
و هر روز دفتر مشق او را
معلم ورق زد
و هر روز گفت: آفرين
چه شاگرد خوبي، همين
***
ولي بچه گنجشک يک روز
با خودش فکر کرد :
براي من اين آفرين ها که بس نيست
سؤال من اين است
چرا آسمان خالي افتاده آنجا ؟
براي عقابي شدن
چرا هيچ کس نيست ؟
***
چقدر « از عقابي پريد »
فقط رونويسي کنيم
چقدر آسمان، خط خطي
بال کاهي
چرا پر کشيدن فقط روي کاغذ
چرا نقطه هر روز باز از سر خط
چرا ... ؟
براي رهايي از اين صفحه ها
نيست راهي ؟
***
و گنجشک کوچک پريد
به آن دورها
به آنجا که انگشت هر شاخه اي رو به اوست
به آن نورها
و هي دور و هي دور و هي دورتر
و از هر عقابي که گفتند مغرورتر
و گنجشک شد نقطه اي
نه در آخر جمله، در دفتر اين و آن
که بر صورت آسمان
ميان دو ابروي رنگين کمان
✍️#عرفان_نظرآهاری
از کتاب من بیابان همسرم باد
View all 1
عرفان نظر اهارى