از خرابی میگذشتم , منزلم آمد به یاد*
دست و پا گم کرده ای دیدم , دلم آمد به یاد *
سر بهم آورده دیدم , برگهایِ غنچه را-
اجتماعِ دوستانِ یکدلم آمد به یاد-
( سلطان علی بیگ رهی )
آشفته دلان را , هوسِ خواب نباشد *
شوری که به دریاست , به مرداب نباشد* (مهدی سهیلی)
اینکه هرسو میکَشَم باخود, مپنداری تن است *
گورِ گردانست و درآن آرزوهایِ من است * (سیمین بهبهانی)
آن مهر و صفا و همزبانی ها کو ؟
در ما و تو , عطرِ مهربانی ها کو ؟
چون برگِ خزان دیده , به خود می لرزی -
ای پیر : به من بگو , جوانی ها کو ؟
( مهدی سهیلی )
اشکِ خونین به طبیبان بنمودم , گفتند*
دردِ عشقست و جگر سوز دوایی دارد *
( حافظ )