هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بیان تضاد بین خود و دیگری میپردازد و این احساس را منتقل میکند که هر دو در پی شناخت یکدیگر هستند. او میگوید که ما در یکدیگر تجلی داریم و میخواهد با هر نشانهای از محبت و زیبایی، حضور دیگری را حس کند. همچنین، اشاره به اینکه عشق و وابستگی عمیق او به دیگری باعث میشود که حتی در حالت مستی و سهو، احساس کند که دیگری همواره در کنار اوست و وجودش تأثیرگذار است. به کلی، شعر به تأمل در عشق و پیوندهای عمیق روحی اشاره دارد.
برگردان به زبان ساده
# تو نه چنانی که منم، من نه چنانم که تویی
تو نه بر آنی که منم، من نه بر آنم که تویی
هوش مصنوعی: ما هرکدام ویژگیها و صفات خاص خود را داریم. من نه همانند تو هستم و نه تو به گونهای هستی که من هستم. همچنین هرکدام ما در موقعیتها و دنیای خودمان قرار داریم که از هم متفاوت است.
# من همه در حکم توام، تو همه در خون منی
گر مه و خورشید شوم، من کم از آنم که تویی
هوش مصنوعی: من تمام وجودم تحت تأثیر توست و تو در عمق وجود من هستی. حتی اگر به مقام مه و خورشید برسم، باز هم از تو کمتر نخواهم بود.
# با همه ای رشک پری، چون سوی من برگذری
باش چنین، تیز مران! تا که بدانم که تویی
هوش مصنوعی: وقتی تو با زیباییهایت به سمت من میآیی، من انتظار دارم که با آرامش و به آرامی حرکت کنی تا بتوانم مطمئن شوم که خود تو هستی و نه کسی دیگر.
# دوش گذشتی ز درم، بوی نبردم ز تو من
کرد خبر گوش مرا، جان و روانم که تویی
هوش مصنوعی: شب گذشته از کنار درم عبور کردی، اما بویی از تو بر نگرفتم. خبر از تو به گوشم رسید و جان و روح من فقط تو هستی.
# چون همه جان روید و دل، همچو گیا خاک درت
جان و دلی را چه محل، ای دل و جانم که تویی
هوش مصنوعی: وقتی که جان و دل مثل گیاهی رشد میکند، دیگر چه جایی برای جان و دل وجود دارد، ای دل و جان من که تو هستی؟
# ای نظرت ناظر ما، ای چو خرد حاضر ما
لیک مرا زهره کجا، تا بجهانم که تویی
هوش مصنوعی: ای خدا، تو ناظر و نگاهبان ما هستی، همانطور که خرد و عقل حاضرند. اما من کجا جرات و توانایی دارم که به عظمت تو پی ببرم و وجود تو را درک کنم؟
# چون تو مرا گوش کشان، بردی از آن جا که منم
بر سر آن منظرهها، هم بنشانم که تویی
هوش مصنوعی: وقتی که تو با محبت و توجه خود مرا از آن جا که هستم به سمت خود کشیدی، میخواهم که در کنار تو بنشینم و آن مناظر زیبا را با تو تقسیم کنم.
# مستم و تو مست ز من، سهو و خطا جست ز من
من نرسم لیک بدان، هم تو رسانم که تویی
هوش مصنوعی: من در حال مستی هستم و تو نیز به خاطر من مستی را تجربه میکنی. اشتباهات و لغزشها از من ناشی میشود. هرچند من به تو نمیرسم، اما این را میدانم که تو را به خودم نزدیک میکنم.
# زین همه خاموش کنم، صبر و صبَر نوش کنم
عذر گناهی که کنون گفت زبانم که تویی
صبر و صبَر جناس است. صبَر گیاهی تلخ است که اینجا مولوی میگوید چون اسم تو را بر زبان آوردم، باید خاموش باشم و صبر کنم و گیاه صبر را بخورم تا دفعهی بعد در آوردن نام تو دقت کنم.