عشق و سودازدگی
رایحهی عشق از جایجای غزل سعدی به مشام میرسد؛ اما اگر بنا باشد تنها به یک تعبیر در وصف آن بسنده کنیم، شاید «سودازده» بهتر از هر کلمهی دیگری بیانگر وصف حال عاشق در شعر عاشقانه سعدی باشد. البته ذکر این نکته خالی از لطف نیست که نفوذ کلام سعدی به درک عمیق او از عشق خلاصه نمیشود، بلکه حاصل قدرت شاعرانگی او در انتقال شور و گرمای عشق تنها بهواسطهی کلام میباشد.
روزگاریست که سودازده روی توام
خوابگه نیست مگر خاک سر کوی توام
به دو چشم تو که شوریدهتر از بخت من است
که به روی تو من آشفتهتر از موی توام
نقد هر عقل که در کیسه پندارم بود
کمتر از هیچ برآمد به ترازوی توام
همدمی نیست که گوید سخنی پیش منت
محرمی نیست که آرد خبری سوی توام
چشم بر هم نزنم گر تو به تیرم بزنی
لیک ترسم که بدوزد نظر از روی توام
زین سبب خلق جهانند مرید سخنم
که ریاضت کش محراب دو ابروی توام
دست موتم نکند میخ سراپرده عمر
گر سعادت بزند خیمه به پهلوی توام
تو مپندار کز این در به ملامت بروم
که گرم تیغ زنی بنده بازوی توام
سعدی از پرده عشاق چه خوش میگوید
ترک من پرده برانداز که هندوی توام
داریوش رفیعی - روزگاریست که سودازده روی توام