يارب سوزي كه جسم وجان را سوزم
اين كارگه سود وزيان را سوزم
يك شعله جانسوز كه در آتش آن
خود را سوزم هردو جهان را سوزم
******
يارب دردي كه ناله آغاز كنم
شوري كه سرود شوق را ساز كنم
چشمي كه به سوي خويش چون باز كنم
آن گمشده را ز دور آواز كنم
*****
تا صبح دل افروز نيايد بيرون
از پرده شب روز نيايد بيرون
تا شمع در اين بزم نگردد روشن
پروانه جانسوز نيايد بيرون
*****
اي حاكم كارگاه ايمان رحمي
اي خالق ابر وباد وباران رحمي
بر خشكي چهره ي يتيمان رحمي
بر سيل سرشك بينوايان رحم
*****
اي باد بهار گر چه روح افزايي
جان بخش ودل افروز وچمن پيرايي
بر گلبن من گلي نخندد هرگز
صد بار اگر روي و صد بار آيي
****
اي چشمه چرا اين همه بيتاب شدي
لرزان وسراسيمه چو سيماب شدي
در محفل آتش نفسان دل خاك
آيا چه شنيدي كه چنين آب شدي
*****
الهي! اشك چشمي، سوز آهي
فروزان خاطري، روشن نگاهي
زهر سو بسته دش درهاي اميد
كليدي، رخنه اي، راهي، پناهي
****
الهي! هرچه شايان است آن كن
نمي گويم چنين كن يا چنان كن
چه داند بنده اسرار خداوند
خدا را، هرچه مي زيبد همان كن
****
الهي! بنده ات را همت آموز
لبش را از نياز غير بر دوز
اگر ممنون خلقش مي نمايي
به خاكش افكن ودر آتشش سوز
*****
الهي! پير گرديدم عصايي
زمنزل دور ماندم رهنمايي
شبي تاريك ودزدان در كمينگاه
فروغ مشعلي، بانگ درايي
الهي! خلوت دل خانه كيست؟
حديث عاشقان افسانه ي كيست؟
اگر گنجينه عشقت نباشد
دل مهجور ما ويرانه ي كيست؟
*****
الهي! راه دادي ديگران را
كه بگشايند راز آسمان را
ز ره واماندگان را هم تكاني
كه بگذارند اين خواب گران را
*****
الهي! رايگان مگذار ما را
به دست اين وآن مگذار مارا
كرم پروردگانيم اين خداوند
به لطف ديگران مگذار مارا
*****
الهي! رند مستي را ببخشاي
به عصيان، پاي بستي را ببخشاي
خليل بت شكن را هركه بخشد
خليل بت پرستي را ببخشاي
*****
الهي! ابتلاي بندگان چيست؟
كرم پروردگان را امتحان چيست؟
كسي كاينجا به صد دوزخ بسوزد؟
در آنجا باز در نارش مكان چيست؟