این شعر از شاعر بزرگ ایرانی، حافظ، دارای مضامین عمیق و استعارههای زیبایی است. در ادامه، ابیات شعر را به زبان ساده توضیح میدهم:
1. نم به دل نگذاشت خونم خنجرِ قصاب را
(دل من تحت تأثیر خنجر قصاب قرار نگرفت.)
شاعر به این اشاره میکند که با وجود درد و رنج، دلش تسلیم نمیشود.
2. جذبهٔ من میکِشد از صلبِ آهن آب را
(جذبه و کشش من میتواند آب را از آهن بیرون بکشد.)
او به قدرت خود در جذب و تأثیرگذاری اشاره میکند.
3. ابرِ چشمِ من چنین گر گوهرافشانی کند
(اگر اشکهای من مانند ابر جواهر بریزد)
شاعر میگوید که اگر اشکهایش به اندازه جواهرات ارزشمند باشد، چه خواهد شد.
4. کاسهٔ دریوزه دریا میکند گرداب را
(دریوزهچی، دریا را به گرداب تبدیل میکند.)
او به این نکته اشاره دارد که گاهی چیزهای کوچک میتوانند تأثیرات بزرگی داشته باشند.
5. صبحِ هر روز از شفق صد کاسه خون بر سر کشد
(هر صبح، شفق صد کاسه خون بر سر میریزد.)
شاعر به زیبایی صبح و رنگین شدن آسمان اشاره دارد.
6. تا در آغوش آورد خورشیدِ عالمتاب را
(تا خورشید را در آغوش بگیرد.)
او به امید و روشنایی زندگی اشاره میکند.
7. میتواند از دویدن سیل را مانع شدن
(میتوان مانع دویدن سیل شد)
شاعر میگوید که برخی افراد میتوانند بر مشکلات غلبه کنند.
8. می کند هر کس عنانداری دلِ بیتاب را
(هر کسی که دل بیتابی دارد، باید آن را کنترل کند.)
او به کنترل احساسات و هیجانات اشاره دارد.
9. نشأه صرف از میِ ممزوج باشد بیشتر
(نشأه و حالت خوب از شراب مخلوط بیشتر است.)
شاعر به لذت و شادی ناشی از شراب اشاره میکند.
10. آب در شیر از میِ روشن مکن مهتاب را
(آب را با شیر مخلوط نکن، زیرا نور ماه را خراب میکند.)
او به اهمیت خالص بودن چیزها اشاره دارد.
11. از گرانجانی شود در هر قدم سنگِ نشان
(هر گام سنگین میشود.)
شاعر به سختیها و چالشهای زندگی اشاره دارد.
12. گر نیندازد به منزل راهپیما خواب را
(اگر راهنما خوابش نبرد.)
او به ضرورت بیداری و هوشیاری در زندگی اشاره میکند.
13. پیشِ راهِ شکوهٔ خونین نگیرد خامشی
(در برابر عظمت خونین نباید سکوت کرد.)
شاعر تأکید میکند که باید در برابر ظلم و ستم سکوت نکرد.
14. بخیه نتواند عنانداری کند خوناب را
(بخیه نمیتواند زخم را ببندد.)
او به دردهای عاطفی و زخمهای عمیق اشاره دارد.
15. میدهد اشکِ ندامت عاجزان را شستشو
(اشکهای ندامت، عاجزان را شستشو میدهد.)
او به تأثیر اشکها بر روح انسان اشاره میکند.
16. بحر روشن میکند آیینهٔ سیلاب را
(دریا آینهای از سیلاب را روشن میکند.)
شاعر به تأثیرات طبیعت بر روح انسان اشاره دارد.
17. خط بر آن لبهای میگون تنگ میگیرد عبث
(خطوط روی لبهای زیبا بیهوده است.)
او به زیبایی طبیعی انسانها اشاره دارد.
18. نیست حاجت صافگرداندن شرابِ ناب را
(نیازی نیست شراب خالص را تصفیه کرد.)
او به خلوص و طبیعی بودن عشق و احساسات اشاره دارد.
19. در حریمِ وصل از عاشق اثر جستن خطاست
(در مکان وصال، عاشق نباید خود را نشان دهد.)
او به لزوم فروتنی در عشق اشاره میکند.
20. نیست ممکن خودنمایی در حرم محراب را
(خودنمایی در مکان مقدس ممکن نیست.)
شاعر به احترام نسبت به عشق و مقدسات اشاره دارد.
21. می کند بر خود فضای خُلد را زندانِ تنگ
(او فضای بهشت را برای خود زندانی تنگ میکند.)
او به محدودیتهای خود در عشق اشاره دارد.
22. هر که در مستی رعایت میکند آداب را
(هر کسی که در مستی آداب را رعایت کند)
شاعر تأکید میکند که باید در عشق آداب و رسوم را رعایت کرد.
23. از کجی گردند خلق از صیدِ مطلب کامیاب
(مردم از انحرافات دور میشوند تا به هدف برسند.)
او به تلاش برای رسیدن به اهداف اشاره دارد.
24. راستی خالی ز بحر آرد برون قلّاب را
(راستی بدون تلاش نمیتواند چیزی بدست آورد.)
شاعر تأکید میکند که باید برای رسیدن به حقیقت تلاش کرد.
25. نیست کارِ سادهلوحان رازِ پنهان داشتن
(نگه داشتن راز برای سادهلوحان سخت است.)
او به دشواری نگهداری اسرار اشاره دارد.
26. صفحهٔ آیینه بال و پر شود سیماب را
(آینهای که نقرهای است، پرواز خواهد کرد.)
شاعر به زیبایی و جاذبههای زندگی اشاره دارد.
27. چشمِ عبرت باز کن، گردید چون مویت سفید
(چشم عبرت خود را باز کن، مانند موی سفیدت.)
او از تجربه و عبرت گرفتن از زندگی صحبت میکند.
28. مگذران در خوابِ غفلت این شبِ مهتاب را
(در خواب غفلت این شب مهتابی را نگذران.)
او به ضرورت بیداری و هوشیاری در زندگی اشاره دارد.
29. کشتیِ خود را سبک گردان درین دریا که نیست
(کشتی خود را سبک کن در این دریای بینهایت.)
او به لزوم سبک بودن در زندگی اشاره دارد.
30. بهتر از کامِ نهنگان مصرفیاسباب را
(بهتر از لذت بردن از وسایل مصرفی نهنگان است.)
او به ارزش واقعی زندگی و لذت های عمیقتر اشاره دارد.
31. تیغِ او را در نظر دارند دائم کُشتگان
(کشتگان دائماً تیغ او را در نظر دارند.)
شاعر به تأثیرات مرگ و زندگی اشاره دارد.
32. تشنگان در خواب میبینند صائب آب را
(تشنگان در خواب آب صائب را میبینند.)
او به آرزوها و خواستههای انسانی اشاره دارد.
این شعر با نمادها و استعارههای عمیق، احساسات عاشقانه، تنهایی، امید، تجربیات زندگی و واقعیتهای انسانی را بررسی میکند.