مولانا » دیوان شمس » غزلیات »
غزل شمارهٔ ۳۰۵۵
برگردان به زبان ساده
# بیا بیا که نیابی چو ما دگر یاری
چو ما به هر دو جهان خود کجاست دلداری
هوش مصنوعی: بیا و بگذار که دیگر کسی مانند ما را نیابی. دلسوزی و یاری مانند ما در هیچیک از دو جهان وجود ندارد.
# بیا بیا و به هر سوی روزگار مبر
که نیست نقد تو را پیش غیر بازاری
هوش مصنوعی: بیا و از این سو به آن سوی زندگی نرو، زیرا سرمایهات را نزد دیگران نگذار و به جستجوی آنها نرو.
# تو همچو وادی خشکی و ما چو بارانی
تو همچو شهر خرابی و ما چو معماری
هوش مصنوعی: تو مانند درهای خشک و بیبرکتی هستی و ما همچون بارانی هستیم که میتواند زندگی را به آن بازگرداند. تو مانند شهری ویران هستی و ما مانند افرادی هستیم که میتوانند آن را بازسازی کنند.
# به غیر خدمت ما که مشارق شادیست
ندید خلق و نبیند ز شادی آثاری
هوش مصنوعی: جز خدمت ما که مبدأ شادی است، هیچ کس شادی را تجربه نکرده و نخواهد کرد.
# هزار صورت جنبان به خواب میبینی
چو خواب رفت نبینی ز خلق دیاری
هوش مصنوعی: وقتی در خواب هستی، هزاران شکل متفاوت را میبینی، اما وقتی بیدار میشوی، نمیتوانی اثر آنها را در دنیای واقعی ببینی و احساس میکنی که آنجا زندگی جالبی وجود ندارد.
# ببند چشم خر و برگشای چشم خرد
که نفس همچو خر افتاد و حرص افساری
هوش مصنوعی: چشمهای خود را بر روی چیزهای بیهوده ببند و به بینش و خرد خود توجه کن، زیرا نفس انسان مانند خر، به آرزوها و حرصهای دنیوی وابسته است.
# ز باغ عشق طلب کن عقیده شیرین
که طبع سرکه فروشست و غوره افشاری
هوش مصنوعی: از باغ عشق خواهان نظرات شیرین باش، زیرا طبع افرادی که ترشی میفروشند، به ترش کردن و افشاندن تلخی متمایل است.
# بیا به جانب دارالشفای خالق خویش
کز آن طبیب ندارد گریز بیماری
هوش مصنوعی: بیا به سوی جایی که خالق ما برای شفا داده است، زیرا آن طبیب هیچ بیماری را رها نمیکند.
# جهان مثال تن بیسرست بیآن شاه
بپیچ گرد چنان سر مثال دستاری
هوش مصنوعی: جهان مانند یک بدن بیسر است و بدون وجود آن شاه، مثل دستی که دور سر میچرخد.
# اگر سیاه نهای آینه مده از دست
که روح آینه توست و جسم زنگاری
هوش مصنوعی: اگر تو سیاه هستی، نباید آینه را از دست بدهی، زیرا روح آینه تو هستی و جسم آن زنگ زده است.
# کجاست تاجر مسعود مشتری طالع
که گرمدار منش باشم و خریداری
هوش مصنوعی: کجاست تاجر مسعود که دارای خوشبختی و روزی خوبی است؟ چون اگر او باشد، من هم میتوانم مشتری دلسوز و خوبی برای او باشم.
# بیا و فکرت من کن که فکرتت دادم
چو لعل میخری از کان من بخر باری
هوش مصنوعی: بییا و ذهنم را به خود مشغول کن، چون من نیز افکار تو را به تو دادهام. اگر میخواهی گوهری چون لعل را به دست آوری، از من بخر، لطفاً.
# به پای جانب آن کس برو که پایت داد
بدو نگر به دو دیده که داد دیداری
هوش مصنوعی: به پای انسانی برو که برای تو ارزش قائل است، به دو چشمی که فرصتی برای دیدار به تو دادهاند، دقت کن.
# دو کف به شادی او زن که کف ز بحر ویست
که نیست شادی او را غمی و تیماری
هوش مصنوعی: دستهای خود را به خاطر شادی او به هم بزن که خوشحالی او از عمق دریا سرچشمه میگیرد و او هیچ غم و اندوهی ندارد.
# تو بیز گوش شنو بیزبان بگو با او
که نیست گفت زبان بیخلاف و آزاری
هوش مصنوعی: با گوش شنوا بشنو و بیزبان با او صحبت کن، زیرا که گفتوگو بدون زبان هیچ گونه درخواستی و آزار و اذیتی ندارد.