باغبان
دلی و چشم و زبان و تن و روان منی
عجیب نیست بگویم تمام جان منی
هزار مرتبه از ریشه ریشه کن شده ام
اگر که خم نشدم چون تو استخوان منی
مباد باد مخالف تو را بلرزاند
مباد برگ بریزی ، که سایبان منی
به چشم من، چه ببازی چه اوج برداری
مقام صدرِ جهانی و قهرمان منی
هنوز رشته ی امّید من بریده نشد
تو تیر آخر جا مانده در کمان منی
تو قد کشیدی و من ذرّه ذرّه پژمردم
سرت سلامت از این پس تو باغبان منی
چراغ چشم تو روشن، چه حاجتی به چراغ
به جلوه و جذبه ، ماه آسمان منی
به وعده های بهشتی نبوده ام دل خوش
خوشم توکسبِ دو سر سود بی زیان منی
فـاطـمـه اتـحـاد