داستان ها و حکایات خاطرات خاطره ای از مسجد کنار سفارت ترکیه
از طرف سفارت انگلستان روزی 25 تومان برای این کار روضه خوانی مخصوص (برای ایجاد اختلاف بین شیعه و سنی و سپس ایران و حکومت عثمانی ) داده می شود، که پس از طی مراحل، و دست به دست گشتن، پنچ ریال برای روضه خوان بیچاره می ماند.
تاریخ انتشار : 1396/5/29
بازدید : 1112
منبع : برگرفته از کتاب داستانها و حکایتهاى مسجد
زمان شاهان قاجار بود، حکومت عثمانی، بزرگترین حکومت اسلامی در جهان به شمار می آمد، که پایتخت این حکومت، استانبول ترکیه بود.
در کنار سفارت حکومت عثمانی در تهران، مسجد کوچکی وجود داشت. (گویا هم اکنون نیز آن مسجد در کنار سفارت ترکیه هست. )
امام جماعت آن مسجد (یا یکی از نماز خوان های آن مسجد) می گفت: روضه خوانی را دیدم، هر روز صبح به مسجد می آید و روضه به مسجد می آید روضه را بخوانی بخصوص به خلیفه دوم، ناسزا می گوید.
روزی به او گفتم: تو چه داعی داری که هر روز همین روضه را بخوانی و همان ناسزاگوئی را تکرار کنی ( با توجه به اینکه افراد سفارت، و تبعه آن سفارت، به آن مسجد برای نماز می آمدند) مگر روضه دیگری نمی دانی؟!
او در پاسخ گفت: روضه دیگر می دانم، ولی من یک نفر بانی دارم روزی پنچ ریال (به پول آن زمان ) به من می دهد و می گوید همین روضه را با این کیفیت بخوان، و خصوصیات بانی و خصوصیات بانی و محل او را گفت.
من پی گیری کردم، دیدم بانی یک نفر کاسب است و مغازه دارد، جریان را به او گفتم، او گفت: شخصی روزی ده تومان به من می دهد، تا در آن مسجد، چنین روضه ای خوانده شود، پنچ تومان آن را به آن روضه خوان می دهم، و پانزده ریال آنرا خودم بر می دارم
باز من جریان را پی گیری نمودم، سرانجام معلوم شد که از طرف سفارت انگلستان روزی 25 تومان برای این کار روضه خوانی مخصوص (برای ایجاد اختلاف بین شیعه و سنی و سپس ایران و حکومت عثمانی ) داده می شود، که پس از طی مراحل، و دست به دست گشتن، پنچ ریال برای آن روضه خوان بیچاره می ماند.
باید توجه داشت که دشمنان، این چنین سوء استفاده نکنند، و ما ناخود آگاه، جزء مزدوران آنها قرار نگیرم و آب به آسیاب دشمن نریزیم.[1]
چنانکه می گویند: دست های نامرئی خارجی در یکی از نقاط هند، که شیعه و سنی در آن بودند، این مساءله را طرح کردند که آیا ذوالجناح امام حسین علیه السلام در کربلا نر بود یا ماده؟
منبرها و سخنرانان مدتها در محور این موضوع، بحث می کردند و ایجاد اختلاف می نمودند، با اینکه ما باید به مساءله اصلی بپردازیم که به قول سعدی:
خانه از پای بست ویران است
خواجه در فکر نقش ایوان است.
[1] داستان و راستان جلد 1 ص 144.