*زندگی به مثابه یک سلف سرویس*
*ارسالی از:* رضا پورزاهد
*نشر:* گاهنامه مدیر
■این داستاني است درمورد اولين ديدار "امت فاكس"(Emmet Fox)، نويسنده و فيلسوف معاصر، از رستوران سلف سرويس، هنگامی كه برای نخستين بار به آمريكا رفت.
□وی كه تا آن زمان هرگز به چنين رستوراني نرفته بود در گوشه ای به انتظار نشست با اين نيت كه از او پذيرايي شود. اما هرچه لحظات بيشتری سپري می شد ناشكيبایی او از اينكه می ديد پيشخدمتها كوچكترين توجهي به او ندارند، شدت گرفت.
●از همه بدتر اينكه مشاهده می كرد كسانی كه پس از او وارد شده بودند در مقابل بشقابهای پر از غذا نشسته و مشغول خوردن بودند.
○وی با ناراحتی به مردی كه بر سر ميز مجاور نشسته بود، نزديك شد و گفت: "من حدود بيست دقيقه است كه در ايجا نشسته ام بدون آنكه كسی كوچكترين توجهي به من نشان دهد. حالا می بينم شما كه پنج دقيقه پيش وارد شديد با بشقابی پر از غذا در مقابلتان اينجا نشسته ايد! موضوع چيست؟ مردم اين كشور چگونه پذيرايی می شوند؟"
■مرد با تعجب گفت: "ولی اينجا سلف سرويس است!" سپس به قسمت انتهایی رستوران جايی كه غذاها به مقدار فراوان چيده شده بود، اشاره كرد و ادامه داد به آنجا برويد، يك سينی برداريد هر چه می خواهيد انتخاب كنيد، پول آنرا بپردازيد، بعد اينجا بنشينيد و آنرا ميل كنيد!"
□امت فاكس كه قدری احساس حماقت مي كرد، دستورات مرد را پی گرفت اما وقتی غذا را روی ميز گذاشت ناگهان به ذهنش رسيد كه زندگی هم در حكم سلف سرويس است. همه نوع رخدادها، فرصتها، موقعيتها، شاديها، سرورها و غم ها در برابر ما قرار دارد. در حالی كه اغلب ما بی حركت به صندلی خود چسبيده ايم و آنچنان محو اين هستيم كه ديگران در بشقاب خود چه دارند و دچار شگفتی شده ايم از اينكه چرا او سهم بيشتری دارد كه هرگز به ذهنمان نمي رسد خيلي ساده از جای خود برخيزيم و ببينيم چه چيزهايي فراهم است، سپس آنچه می خواهيم برگزينيم.
●وقتی زندگی چيز زيادی به شما نمی دهد به دليل آنست كه شما هم چيز زيادی از او نخواسته ايد....
_____________________________
💠 *تلگرام:*
https://t.me/gahname_modir
👨💻 *سایت:*
http://gahnamemodir.ir/
👩💻 *اینستاگرام:*
www.instagram.com/gahname_modir
🧑🏻💻 *آریاتَلِنت:*
https://aryatalent.ir/?by=14
_____________________________
🟨🟩🟦🟪⬛⬜🟫🟥🟧