گاهی دلمان به یک خانه تکانی اساسی نیاز دارد.
اینکه کینه ها را از آن بزداییم، اینکه غم ها را از آن پاک کنیم و اینکه دشمنی ها و نفرت ها را از آن به بیرون بریزیم. گاهی برای خودت این خانه تکانی را انجام بده. باور کن که ارزشش را دارد؛ باور کن که بعد از تلاشی که برای خانه تکانی دلت کردی، جانی دوباره خواهی گرفت.
در دنیایی که ما زندگی میکنیم، هم نگرانی است و هم آرایش، هم خنده هست و هم گریه و هم ناراحتی هست و هم غم. در این دنیا خداوند برای هر چیزی یک نقطه ی مقابل گذاشته است. گاهی دل ما سرشار از غم می شود، گاهی آنقدر ناراحت می شویم و آنقدر دلمان از دنیا پر می شود که دیگر جایی برای خنده و جایی برای شادی وجود ندارد. در این زمان باید دل را یک خانه ی تکانی اساسی کرد. باید دل را از همه ای غمه ها زدود. چه بخواهیم و چه نخواهیم این دنیا محل گذر است و ما هر روز نسبت به دیروز پیرترو پیرتر می شویم تا روزی که از این دنیا پر می کشیم. پس ارزشش را دارد که دلمان را از ناراحتی ها و غم ها خانه تکانی کنیم و به جای این ها، دل را با خنده و شادی و نشاط تزیین کنیم.
اگر خودت را دوست داشته باشی، به جای تزیین خانه ی دلت با غم، آن را با شادی تزیین می کند. غم یک رنگ دارد و آن هم سیاهیست. کجا دیده ای که سیاهی به تنهایی بتواند یک جا را زیبا نشان دهد؟ اما شادی آمیخته از رنگ های مختلف است و می توانی به واسطه ی آن به هر شکل که خواسته خانه ی دلت را تزیین کنی. پس به سراغ شادی برو که اینگونه روحیه ات هم بهتر می شود.
به دلت نگاهی انداخته ای؟ گاهی دلت هم همانطور که خانه را خانه تکانی می کنی، به خانه تکانی نیاز دارد. فکر نکن که غم ها هر چه روی دلت بمانند به تو کمک می کنند و یا حال و روزت را بهتر می کنند. آیا تا به حال اصلا این اتفاق افتاده؟ آیا تا به حال غمی بود که حال روز تو و یا هر کس دیگری را بهتر کند؟ هیچ وقت! پس اکنون که این را می دانی، دلت را خانه تکانی کن. تمام غم هایی که بغض شده بودند و به گلویت چسبیده بودند را از خانه ی دلت بیرون بیندازد. سخت است، اما شدنیست. مطمئن باش شیرینی این کار خیلی بیشتر از زحمتی است که برای آن می کشی.
فقط یک بار همت کند و دلت را خانه تکانی کن. از همه ی ناراحتی هایی که داشته ای، از همه ی غم هایی که داشته ای؛ قبول دارم، بعضی غم ها هستند که پاک شدنشان خیلی سخت است، بعضی غم ها هستند که بدجور روی دل آدم سنگینی می کنند و به هیچ جوره از یاد نمی روند و بعضی غم ها هستند که به مانند سیمان به ذهن و قلبت چسبیده اند و کنده نمی شوند. ولی می خواهم به تو بگویم که تو می توانی آنها را کمرنگ کنی! اما باید خودت بخواهی؛ بخواه و حرکت کن و خانه ی دلت را تمیز و آراسته کن.
هیچ غمی ارزش آن را ندارد که خانه ی زیبای دل تو را زشت و به هم ریخته کند. برخیز و همت کن. برخیز و تلاش کن و تمام این غم ها را از بین ببر. چه غم ها و ناراحتی هایی که از دیگران داری و چه غم هایی که از زندگی خودت به دست آمده، همه را رها کن. یک بار هم که شده بخواه که بخندی. یک بار هم که شدی بخواه که به منزل دلت، خنده و شادی را راه بدهی.